14 تیر 1401 - 12:00 ق.ظ

جناب روشن فکر جوان سلام 

نامه‌هایی از شاه‌نامه به یک روشنفکر جوان

شما که اهل فکر کردن هستید حتما می توانید این جوری هم فکر کنید که یک روز صبح چشم باز می کنید و می بیند دنیا بهم ریخته اصلا رستاخیز شده یا به قول فیزیک دان معروف "هاوکبنگ" بیگ بنگ یا همان انفحار بزرگ .

نامه ی شماره ۱، شما که روشن فکر هستید لطفا کمی فتیله را بالا بکشید

 

جناب روشن فکر جوان سلام

شما که اهل فکر کردن هستید حتما می توانید این جوری هم فکر کنید که یک روز صبح چشم باز می کنید و می بیند دنیا بهم ریخته اصلا رستاخیز شده یا به قول فیزیک دان معروف “هاوکبنگ” بیگ بنگ یا همان انفحار بزرگ .

و شما مانده اید یک تعدادی آدم که حافظه شان پاک شده است با چند گله جانور وحشی و اهلی .

این آدم ها همچین بی حافظه شده اند که حتا خوردن و پوشیدن یادشان رفته و شما که از خورده هوش و سر سوزن ذوقی برخوردارید می شوید کد خدا.

(کدخدا همان پادشاه است) حالا شما وسط این همه

آدم گرسنه و بی جا و مکان و آن همه  خرابی و خون چه می کنید؟

فکرش را بکنید ، می خواهید بخوابید بخورید یا رویم به دیوار قضای حاجت  کنید آن وقت هیچ جایی نباشد و آدم های دور و براتان هم انگار که زامبی .

خداییش شما باشید اشکتان در نمی آید ؟

سر به بیابان نمی گذارید؟

از روزگار شکوه‌و شکایت نمی کنید؟

نمی ریزید  به تقدیرتان؟

تازه این ها به کنار همه از شما انتظار دارند که کاری بکنید آنهم نه فقط انسان ها که دد و دام .

بعد این که جناب تان دست خالی هم باشید یعنی حتا همان تیشه ای که فرهاد بی نوا داشت هم دم دست تان نباشد که با آن یک خاکی بر سرتان کنید.

خب حالا بفرمایید شک دکارت و نسبیت انیشتین و اشعار الیوت و خیلی چیزهای دیگر که شما بلدید به کجای تان می آید ؟

دارد شب می شود و هوا سرد، و هنوز هوشنگ هم نیامده که مار ببیند و سنگ بیاندازد و جرقه بخورد و ناغافل گیاه خشک گر بگیرید و بعد دورش  هلهله کنید که ای جانم آتش پیدا شد .

تمام کتاب های تان  را هم که بسوزانید ، حتا برای چند دقیقه هم کافی نیست .

انوقت ناغافل تصمیم بگیرید که برای اسکان دادن این قوم آواره و بی خانمان بزنید به دل کوه و با دست خالی بله با دست خالی کوه‌را بکنید که فرهاد هم اگر بود از چشم وچارش می زد بیرون.

حالا‌گیرم اسکان را حل کردید با شکم گرسنه شان چه می کنید که نیافتند به جان هم؟

بعدش یک هو  وسط این همه مشغله  و کارخبرتان دهند که دیوها برای تان دسیسه کرده اند ، جگر گوشته تان سیامک دور از چشم شما به جنگ رفته و به دست دیو کشته شده است ؟

شما باشید کمرتان نمی شکند ، خداییش کوه باشد خورد می شود و ریز ریز ؟

آنوقت هنوز یک سال از عزاداری تان نگذشته ، بیایید و لشگر فراهم کنید و با نوه تان هوشنگ به جنگ با دیوها بروید‌

و حالا که همه چیز آماده شده ملک الموت بانگ الرحیل بزند

بدون آنکه هیچ کامی از این جهان دیده باشید .

اینها همه حکایت کیومرث من است در شاه نامه،  همان شاه نامه ای که به قول برخی از هم مسلکی هاتان به کار نمی آید.

این نمونه ای از مدیریت بحران است .

شما بودید چه می کردید ؟

کمی فکر کنید و جواب بدهید

چشم براه نتیجه ی فرایند تفکرتان هستم.

کد خبر: 71711

نویسنده: محمد کراچیان

منبع: یاقوت نیوز

برچسب ها: ,

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0